سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته های جامانده
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

چند شب پیش با بچه ها رفته بودیم فست فود
منظور از بچه ها یعنی برو بچ تیم (چند تا زوج که اغلب اوقات با همیم )
رفتیم طبقه بالا نشستیم تقریباً هفت و نیم  نفر بودیم . نزدیک میزمون هم چند تا آقا پسر و دخترخانم بودند که همش در حال کشیدن لپ همدیگه بودندبووووس ... خدا قبول کنه انشالله!!
خلاصه اونها غذاشون رو نوش جان کردندو رفتند و 6 - 7 تا آقا پسر گل گلاب ظاهراً دانشجو تشریف آوردند .
آهنگ نسبتاً شادی هم در حال پخش بود . برای همین خانم یکی از بچه ها اعتراض کرد البته در جمع خودمون که چرا باید توی این روز اونم شهادت این آهنگ پخش بشه ... برین تذکر بدین .
(راستی یادم رفت بگم اون روز به روایتی شهادت امام زین العابدین (ع) هم بود)
ما هم از اونجایی که متاسفانه این چیزها داره برامون عادی می شه نمی دونم با یه سری توجیهات مسخره پشت گوش انداختیم .
پشت گوش انداختن همانا  صحنه غیر منتظره همان ...وااااای
یه هو دیدم یکی از کارگران فست فود کیک تولد به دست و با قرر و فر و رقص و دنس به اون 6 - 7 تا جوون نزدیک می شه . جوونها هم دست، یکیشونم بلند شد ... رقص
ددد بیاااا ... این دیگه چه مدلشه ...یعنی چی؟
یه هو شوکه شدم، خیلی ناراحت شدم . می دونین چیکار کردم ؟

برداشت اول :
با عصبانیت بلند شدم رفتم طرفشون اون 6 -7 نفر با اشاره همدیگه یه هو برگشتن منو نگاه کردن . رفتم طرف اونی که کیک دستش بود گفتم :
مرتیکه ....بووووووققق .... خجالت نمی کشی ؟ فکر کردی اینجا خونه خالته اینجوری قر میدی؟دعوا (  همزمان زدم زیر کیک، پخش شد رو زمین بقیه یه هو از جاشون بلند شدن اومدن سمت من . یکیشون محکم هولم داد منم برگشتم از اون محکمتر زدم تو صورتش یه هو همه ریختن رو سرم ... مشت و لگد ... من می زدم و اونها می زدن یه هو دوتا دیگه از دوستام که رفته بودن طبقه پایین با سر و صدای ما  اومدن بالا و در بزن بزن کمک کردند . خانم های ما هم شروع کردن به جیغ داد که وااای خدا مرگم بده ... نکن ... نزن ... ولش کن ... یه چند تا آدم دیگه هم سر و کلشون پیدا شد و ما رو از هم جدا کردند ... 
اونها که ول کردند رفتند و ما هم نفهمیدیم چی خوردیم همش به بحث و دعوا بین خودمون گذشت ...


برداشت دوم :
دستمو با اشاره بردم سمتشون گفتم : آقای محترم ...
یه هو همه گل پسرها نگام کردند

گفتم : معلوم هست چیکار دارین می کنین ؟
اصلا!

یکیشون اومد طرفم گفت: جان ؟ چیزی فرمودین ؟
بله چیزی فرمودم . فکر نمی کنین اینجا رو با خونه خودتون اشتباه گرفتین ؟
چطور ؟ اشکالی داره ؟
آره اشکال داره آقاجون اشکال داره ... ( بقیه هم به حمایت از اون اومدند پیشش ) برین کیکتون رو بخورین رقصشو بذارین واسه خونه .
به شما ارتباطی داره ؟
آره ... ارتباط داره ... الآن می گم چه ارتباطی داره
بلند شدم رفتم طبقه پایین و همینطور که داشتم اعتراض خودم رو به مدیر داخلی فست فود می گفتم، گل پسرها اومدن پایین و از فست فود رفتند بیرون و قید جشنشون رو زدند و زیر لب هر کدوم یه چیزی می گفتند .
بسیجی .... بوووووقق ...
ساندیس خور ، تو رو چه به قست فود
هیچ جا از دست شما آسایش نداریم ؟
من هم از اون لبخندها زدم و ...    بلبلبلو



برداشت سوم :
خشم خودم رو فرو بردم گفتم جوونن دیگه بذار خوش باشن . چشمک
زیر چشمی ما رو می دیدن، وقتی دیدن عکس العملی نشون نمی دیم . بقیه هم بلند شدند و رقصیدن . اونها کیک خوردند و رقصیدند و با آهنگ صفا کردند ما هم غذا بهمون کوفت شد و سر هم غرغر کردیم که چرا کسی چیزی نمی گه و ... چی بگیم و جوون هستند و خلاصه با یه حس بد (که امروز روز شهادت ما هم شلغم ... ) برگشتیم خونه ... در واقع ما هیچ لذتی از اون شب نبردیم .


برداشت چهارم :
حس ناراحتیمو کنترل کردم و شروع کردم به آنالیز ماجرا که اگه چیکار کنم بهتره
یه هو یکی دیگه از این دست اندرکاران فست فود اومد بالا ... یه جوون که سنش از من کمتر بود .
بلند شدم رفتم پیشش گفتم آقا ببخشید ( جلوش ایستادم )
گفت جانم بفرمائید
گفتم : به نظرت درسته اینها بیان اینجا برقصن ؟ تو این مکان عمومی ؟  من می تونم برم بساطشون رو به هم بریزم اما به نظر شما این کار درستیه ؟ اینجا محیط عمومیه ...
اونم گفت : بله شما می تونین برین پایین به مدیریت اعتراض خودتون رو اعلام کنید .
من میییییی گم مسئله ای نیست اما برای این کارگرتون که اومده رقصیده بد می شه اصلاً می خوای خودم برم به این جوونا بگم ؟ می ترسم به شخصیتشون بر بخوره ... جوونن زود ناراحت می شن . برو خودت یه تذکری بهشون بده .
گفت : چشم
رفت اون کارگرشون که کیک رو با قر و فر آورده بود بالا یه چیزهایی گفت به بچه ها هم یه چیزهایی گفت رفت پایین . ما هم بلند شدیم اومدیم طبقه پایین . غذامون رو خوردیم رفتیم .
دیگه نفهمیدیم بالا چی گذشت .


سوال: چرا من از این کار ناراحت شدم و اعتراض کردم ؟
پاسخ : در یک زندگی روزمره همه ما حق آرامش و آسایش داریم که یکی از حقوق شهروندیست . باید مواظب باشیم کارهایی مرتکب نشویم که باعث آزار و اذیت جسمی یا روحی همدیگر شود . که طبیعتاً اعتقادات هر شخص جز مهمترین خط قرمزهای هر شخص به حساب میاد .
اعمال نظرات و اعتقادات شخصی و تزریق مستقیم یا غیر مستقیم علاقه های شخصی به دیگران در صورتی که با نارضایتی درونی یا بیرونی کسی مواجه شود( که با یک منطق، آزار یا آسیبی برای شخص به حساب آید )  ضایع کردن حق ناراضی است . بنابراین هم قشر مذهبی و هم غیر مذهبی باید دقت کنند که علاقه های شخصی که ریشه در اعتقادات یا  رفاه طلبی درونی یا بیرونی افراد دارد باعث آزار و اذیت دیگران یا بی احترامی به اعتقادات اشخاص نشود که بدون شک ضایع کردن حق طرف مقابل خواهد بود .
مثل بلند کردن صدای پخش ماشین، چه مداحی، چه موزیک، و چه حتی صدای قرآن ...
توجه به این مسائل یک فرهنگ را می سازد که احتمالاً هنوز با نقطه ایده آل فاصله داریم .


راستی ، برداشت چهارم درست بود ...
                                                   نظر شما این دفعه دیگه خیلی مهمه

-------------

پ.ن : صاحب فست فود از افراد مذهبی شهر بوده و این اتفاق در زمانی انجام شد که ایشان حضور نداشتند .


[ جمعه 90/10/2 ] [ 7:56 صبح ] [ سید مهدی پیشنمازی ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

فکر می کنم در آسیب شناسی فضای سیاسی کشور زیاده روی شده و حساسیتی که روی فضای سیاسی هست روی فرهنگ نیست . من به سهم خودم به اون می پردازم ---- از دوستان وبلاگ نویس فرهنگی، یا همشهریان (در ساری) و هم استانی های عزیز خواهش می کنم جهت تبادل لینک با ذکر نام شهر بنده رو در جریان بگذارند .
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 838285