یه روز داشتم با یکی دو تا از دوستام از بازار رد می شدم یه هو دیدم یه خانم وایساده داره سر یه جوون دادو بیداد می کنه ....
کنجکاو شدم ببینم چه اتفاقی افتاده
خانم با لباسی تقریباً چسبان با یقه ای باز درجلوی یک طلافروشی داشت با یک جوون جر و بحث می کرد (البته به اتفاق دوستش )
من هیچ جا نمی رم . تا این پسره نیاد من هیچ جا نمی رم .
خطاب به دوستش : زود باش زنگ بزن به پلیس بیاد تکلیف ما رو معلوم کنه ...
می گم کجا رفت این آقا ؟
خانم من از کجا بدونم که کجا رفت ؟!
تو همکارشی باید بدونی کجا رفت . بیچارش می کنم .
حالا چی شد مگه ؟
چی شد ؟ به من تیکه انداخت ... غلط کرد به من تیکه انداخت ... پسره ...... (فلان )
من یه هو ناراحت شدم دیگه نذاشتم ادامه بدهند ...
گفتم : خانم تقصیر خودتونه (اون دو تا دوستام که زیاد مذهبی هم نبودند یه هو دیدم فلنگ و بستند و در رفتند !! احتمالاً فکر کردند قراره بزن بزن بشه
یه هو همه بازار برگشتند به سمت من .
خانم برگشت و گفت :
برای چی تقصیر منه ؟ ها ؟ برای چی ؟
منم گفتم : یقه تونو درست کنین تا بهتون بگم .
اینو که گفتم انگار همه حرفهاشو یه هو پس گرفت .
بی خیال پلیس و اون جوون بیچاره شد و در یه چشم به هم زدن رفت ...
انگار فهمیده بود که حرکت اون جوون عکس العمل کار اشتباهی بود که خودش مرتکب شده بود . و اشتباهش لباس نامناسبش بود .
جذابیت ایجاد کرد، چشم جوان دید ، و جوان عکس العمل نشان داد ...
یک عکس العمل طبیعی ...
عکس العملی که اون خانم حق نداشت به خاطر اون ناراحت بشه !