سلام
يادمه دوره دانشجويي استاد حسيني شيرازي سر کلاس از قول استادخودشون (دکتر شريعتي) يه مثالي رو نقل کردن: دو نفر اول ازدواجشون مثل دو تا رودخونه اند که از دو مسير مختلف رسيدن به هم ،طبيعيه که وقتي به هم تلاقي مي کنن قل قل(به تعبير ايشون سر و صدا)هايي هم ايجاد مي شه مهم اينه که بعد از به هم پيوستن و يکي شد هر دو به آرامش مي رسن و راه دريا رو پيش مي گيرن.
متاسفانه امروزه خيليا به خودشون و شريک زندگيشون فرصت تجربه کردن و از سرگذروندن رو نمي دن همون يکي دو سال اول از بار مشکلات شونه خالي مي کنن و طلاق.زمان خيلي از عادتها رو معرفي مي کنه شناخت ها وسيع تر مي شن و طبعا قضاوتها راجع به همديگه عميق تر و منصفانه تر.
عنوان پستتون منو ياد يک رباعي از شاعر خوب هم استاني مون انداخت:
ليلاي من اي بهشت !پس عشق کجاست
مجنون نکو سرشت پس عشق کجاست؟
يک شاعر دلشکسته در فصل بهار
بر برگ گلي نوشت :پس عشق کجاست؟
داديار حامدي