• وبلاگ : نکته هاي جامانده
  • يادداشت : تشويق خانم چادري در رستوران
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + جنتي 
    سلام

    ميهمانان هيات بورد که براي ارزيابي دانشکده ما آمده بودند نيز از حاج حسن شال هديه گرفتند به خاطر حجاب خوبشان
    +
    damesh garm kheili hal kardam
    سلام
    چه جالب!
    يه بار هم من و خانومم رفته بوديم باغ پرندگان اصفهان!
    به خاطر حجابش بهمون بليط رايگان دادن.

    خدائي خيلي حال داد...

    موافقم كه راهش اون جوري كه ديگران فكر ميكنن نيست
    ياعلي
    هههههههههه آقا واقعا دمش گرم بخدا کم مونده بود اشک شوق بريزم . دست همچين آدمايي رو بايد بوسيد با اين فکرشون
    آدرس اين رستوران رو به ما هم بديد!!
    پاسخ

    ساري - رستوران حاج حسن - جاده نکا
    + سيب سرخ از(بابل) 
    عالي بود پدر سيد علي
    + سيب سرخ از(بابل) 


    عالي بود آقاسيد

    سلام آقا سيد
    خيلي ممنون از حضورتون . افتخار دادين .
    من اهل ( شهر باران هاي نقره اي رشت هستم )
    التماس دعا
    پاسخ

    به به . ما بعضي وقتها اونوري هم يه سري مي زنيم . رشت خدمت مي رسيم
    سلام آقا سيد وب پر باري دارين . مويد باشين .
    از اون وبلاگ گروهي تون هم بسيار لذت بردم چقدر کاره قشنگيه . انشاالله همتون در سايه سار لطف خدا و امام زمان (عج) خوشبخت و عاقبت بخير بشين .
    چه تشويق باهالي بود ارزش ماليش مهم نيست کار معنويش قشنگ بود . التماس دعا
    پاسخ

    ممنون داداش . لطف کردي تشريف آوري . بهت سر مي زنم حتما


    سلام

    البته ما بيشتر گرفتيم

    پاسخ

    پارتي بازيه ؟ حالا چند گرفتي ؟d:
    + فائزه رسكتي 


    حاج آقا چرا تا به حال به ما و هيچ کدوم از آشناها هديه ندادن . يه جاي کار مي لنگه.ولي طرح جالبيه .اين رستوران کلا کاراي فرهنگيش قشنگه مثل همين نشريه داخلي و ميز روزنامه و مجلات و فرم نظرخواهي و...

    راستي وبلاگ جديد مبارک حتما مشتري مي شم.

    پاسخ

    شايد از شانس شما حاجي اون موقع نبوده...
    + سيد يوسف 

    خيز تا خرقه صوفي به خرابات بريم
    شطح و طامات به بازار خرافات بريم
    سوي رندان قلندر به ره آورد سفر
    دلق بسطامي و سجاده طامات بريم
    تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند
    چنگ صبحي به در پير مناجات بريم
    با تو آن عهد که در وادي ايمن بستيم
    همچو موسي ارني گوي به ميقات بريم
    کوس ناموس تو بر کنگره عرش زدند
    علم عشق تو بر بام سماوات بريم
    خاک کوي تو به صحراي قيامت فردا
    همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم
    ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
    از گلستانش به زندان مکافات بريم
    شرممان باد ز پشمينه ي آلوده خويش
    گر بدين فضل و هنر نام کرامات بريم
    قدر وقت ار نشناسد دل و کاري نکند
    بس خجالت که از اين حاصل اوقات بريم
    فتنه مي بارد از اين سقف مقرنس برخيز
    تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم
    در بيابان فنا گم شدن آخر تا کي
    ره بپرسيم مگر پي به مهمات بريم
    حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز
    حاجت آن به که بر قاضي الحاجات بريم
    + سيد يوسف 

    چون ديدم از پس همون وبلاگ قبلي بر نميام ...
    + سيد يوسف 


    اون وبلاگي رو که توي پلاکفا راه انداخته بودم رو ادامه ندادم ...

    پاسخ

    چرا آخه ؟
    + سيد يوسف 


    سلام سيد جان

    نميدونم چي شد که امروز به نيت شما تفال به ديوان لسان الغيب زدم ...

    غزل 373

    پاسخ

    در اولين فرصت مي رم مي بينم عزيز دل
       1   2      >