• وبلاگ : نکته هاي جامانده
  • يادداشت : عروس خانم ويتريني
  • نظرات : 1 خصوصي ، 39 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حكيمه شيرزاد 
    آقا اجازه هست خانومتون رو نگاه كنم؟!
    جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحني مودبانه گفت:
    ببخشيد آقا! من مي تونم يه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

    مرد که اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري که رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار کوفت و فرياد زد

    مرديکه عوضي، مگه خودت ناموس نداري كه… خجالت نمي کشي؟ …

    جوان امّا، خيلي آرام، بدون اينکه از رفتار و فحش هاي مرد عصبي شود و عکس العملي نشان دهد، همانطور موأدبانه و متين ادامه داد

    خيلي عذر مي خوام فکر نمي کردم اين همه عصبي و غيرتي شين، ديدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه ميکنن و لذت مي برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم که نامردي نکرده باشم … حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم

    مرد خشکش زد … همانطور که يقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زير چشمي زنش را برانداز کرد …